روزی روزگاری در دهی زیبا و قشنگ خانواده ای بودند که یک پسری به نام پولی داشتند. مادر و پدر پولی به خاطر این اسم را برای او انتخاب کرده بودند چون همش دنبال سکه و طلا بود. پولی روزی از خانه بیرون آمد. خواست ببیند در شهر چه خبر است. همین که داشت در ده قدم می زد، دوستش را دید که برای او دست تکان می دهد. او به سراغ دوستش رفت و به او سلام کرد. دوستش گفت:«سلام می دانی چه شنیده ام؟» پولی با تعجب پرسید:نه چه شنیده ای؟َ! دوستش گفت:« می دانی که درجنگل یک درخت سکه وجود دارد.آن درخت فقط پول وطلا می دهد.» دوست پولی که می دانتست پولی خیلی خیلی به طلا وپول اهمیت میدهد این دروغ ها راسروهم کردوگفت. پولی که داشت از تعجب شاخ در می آوردوچشم هایش مثل پول شده بود گفت:«کجا،کجای جنگل است.؟»
مبلغ قابل پرداخت 19,940 تومان
برچسب های مهم
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا