نمايشك اول: (تنها كنجي از صحنه كه به دهانه قنات شباهت دارد با تك نور چراغ پي سوز روشن است. پيرمرد در حال پوشيدن لباس است). پسر: (در ادامه صحبت هايي كه ما نشنيده ايم) زود شروع كردي؟ پيرمرد: خوابم نبرد. پسر: تا صبح خيلي راهه... پيرمرد: مونده نمي شُم. پسر: خسته ميشي، به روت نمي آري. پيرمرد: حالا كه تو كمك موُيي، نه. پسر: يادت باشه، قول دادي آخَر شب! پيرمرد: قول چي؟ پسر: پدر، باز زدي زيرش... نيمه شب (مكث) شب دهمه. پيرمرد: پس اِمشو دو سيّم ماه كامله! (مكث) خو (تأييد سر) مو و تو، عين او زمونا... حالا بيا پايين او بالا بده! پسر: بد؟ اما اينجه كه كسي نيست، روستا كه اونور تو گوديه و اينجا هم تو تاريكي ديد نداره... مي خوام بدونم بعد نماز چه كسايي مي رن به سفره اون برا شام. پيرمرد: صاحب سفره يكي ديگه است. ولي نومش برا اونه... اگه اينو نفهمي نون او سفره غريبي مي ياره نه معرفت. پسر: شنيدي پدر يه مهندس مي خواد بياد برا معدن؟ پيرمرد: كدوم معدن؟ (ناراحت)... اي كاريز ميراث اجداديمونه. پسر: (شرمنده) البته اگه آب بِده كه معدن بي معدن، اونوقت حالش گرفته است. پيرمرد: (چراغ را برداشته، آماده رفتن به قنات) طي شد؟ پسر: تمومه، من آماده ام. پيرمرد: آب كه نخوردي؟! پسر:نه، تشنه تشنه ام. پيرمرد: اينطوري خيلي بهتره، ده روز... پسر: (حرفش را قطع مي كند) يه نشونه است. پيرمرد: به عهده، روز روزه باشي و شب تشنه، حوصله پيشه كن دريا رو مي بيني، زمان به جلو هي مي شه و آدميزاد پير و مونده، اما آب هميشه حق تشنه ها است. پسر: نسخه را با خودت آوردي؟ پيرمرد: امشو از بَرُم (مكث) مي دوني كجا بري؟ (تكه ناني به پسر مي دهد) پسر: آخريه است مگه نه؟ (اشاره به چاه) (مردي در لباس روستايي وارد مي شود)
مبلغ قابل پرداخت 21,380 تومان
برچسب های مهم
اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.
ایجاد وب سایت یا